بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۹۵ روز پیش
در حال پیچاندن پیچ گفت:
-بیکارم مگه خودمو درگیر کنم. تو خر بودی.
زهرا دستش را لای موهای کُرکی شهیاد انداخت و در حال بالا دادنشان گفت:
-منم از این حرفا زیاد زدم. حالا جونم در میاد واسه بچهام.
-من چون یه جون دارم دو دستی دادمش به داداشت. مگه نگفتی بیاحساس؟ بچه بیاد وسط، همون یه ذره احساسمم نابود میشه.
میدانست شیدانه مسخره میکند. به همان روش هم جوابش را
نسترن
00زیبا